XXX » طاس گله دختر جوان خود را روی زانوها گذاشت و به سرطان مبتلا سوپرایرانی ازکون شد
یک برده جوان دائماً رسوائی ها و تنفرهایی را برای جلب توجه ناپدری خود ترتیب می دهد. زیبایی قبلاً رشد کرده و عاشق پدر باباش شد. به نوعی او را در دوش جاسوسی کرد و یک خروس بزرگ را دید. از آن لحظه ، زیبایی جایی برای خودش پیدا نمی کند و رویای عضوی از ناپدری خود را می بیند. سرانجام ، کودک موفق شد پدر ناپدری خود را از خودش دور کند و مجازات چندی در راه نبود. ناپدری دختر خود را روی زانوانش گذاشت و شروع به لعاب سخت او را با سرطان کرد و سوار بزرگ خود را به گربه کوچکش سوار کرد. در حالی که او فریاد می زند ، شما فقط گوش می دهید ، کودک واقعاً از عضوی از پدر پدر طاس خود در امان است. او واقعاً لگد می زند ، سرانجام رویای او سوپرایرانی ازکون به حقیقت پیوست و اکنون خروس او کاملاً در قدرت است. و ناپدری فقط یک چیز را درک کرد ، که او هرگز از این بیدمشک خودداری می کند.